هنرمندان
نمیدانم پشت سقف اتاق چیست
که پنجه های نگاهم اینگونه خستگی ناپذیر
در جستجوی روزنه ای به سویش به سقف اتاق چنگ می زنند
تنهایی من بوی نم می دهد.
و من گمان می برم که آن سوی، رودخانه ایست و من
ماهیگیری میشوم
بی طعمه.
انتظار میکشم
انتظار صید
انتظاری که به تنهایی من مهر رکود میزند.
عقربه کوچک ساعتم ایتگاه اکنون را به مقصدی نامعلوم ترک میکند
و من صبورانه روی نیمکت انتظار
به یادگار
حک میکنم که من روزی اینجا بودم.
مورچه ای زیر پایم پسمانده های مرا آذوقه ی زمستانش می کند.
و من ناگهان از رودخانه ی سقف ماهی میگیرم.
مهرداد کریمی